تنـور انتخابات مجلس شورای اسلامی سال ۹۰ حسابی داغ بود و هر روز کاندیـدایی به روستـا میآمد. بعد از خسروشیرین معمولا از محمـدآباد و گاهی از شاهنشیـن هم بازدیـد میکردند و چند کلامی با مردم از تریبـون مسجد سخن میگفتنـد. در یکی از همین روزهای انتخابات آقای فــرود هم که آن سال نامـزد شده بود به خسروشیرین آمد. ده بیست دقیقه در مسجـد ولیعصـر سخنـرانی کرد و سپس راهـی محمدآبـاد شد. در خسروشیریـن از مشارکت سیاسی، جامعه مدنـی، ضرورت انتخابات به عنـوان یکی از اصول دموکراسی صحبت کرد و البتـه تا حدودی به مشکلات مردم پرداخت. مردم این منطقـه معمولا خویشتنـدار هستند و جلسه هر طور که باشد و سخنـرانی هر شکل و سیاقی که بگیـرد، دنـدان تحمل روی جگـر میگذارند و تا آخـر گوش میدهنـد.
به یکی از دوستـان که به آقای فـرود نزدیکتر بود گفتم بد نیست به ایشان بگوید سخن را متناسب با مخاطب و نیازهای او تنظیـم کند و گرنه بعضی از حرفها در همهی زمانها و همهی مکانها قابل ارائه هستند! شکی نیست که دموکراسی خوب است، و مشارکت سیاسی به پیشرفت جامعه میانجـامد، اما این سخنـرانی کوتاه در مسجـد دریچهای است به شناخت کاندیـدای آینـده و باید مستقیم و دقیـق به هدف شلیک کرد.
باری، من نیـز ناخواسته در هیئت همـراه قـرار گرفتنم و راهی محمدآبـاد شدم. دوباره به یک نفـر دیگر تاکیـد کردم که بهتر است از مشکلات مردم سخن گفته شود تا احساس نزدیکی بیشتری میان مردم و آقای فـرود ایجاد گردد. مسجد یا حسینیه محمدآبـاد تقریبا خالی بود و هر کس قرار شد برود و تعدادی را به مسجد بیاورد! من که کسی را نمیشناختم راهی خانه خالهی مادریام، مرحوم خاله شوکت شدم، روحش شاد. مثل همیشه در گوشهای از حیاط منزل در حال رتق و فتق کارها بود. خاله و شوهـرخاله را به مسجد دعوت کردم! گفت کدوم کاندید آمده؟ گفتم فلانی! گفت: «ما نیِیم! ما ایخیم سی آقای ز. رای بدیم»!
در این سخنرانی هم همان مباحث قبلی که در خسروشیـریـن تکرار شده بود، در اینجا هم بیان شد به اضافه اینکه گریـزی هم به تاریخچهی احزاب سیاسی در ایران زده، و مروری خلاصه بر آن شد. من کنار درب خروجی مشرف به کوچه نشسته بودم. لوله یکی از اهالی محتـرم ترکیـده بود و فاضلاب در کوچه روبروی مسجد روان بود و بوی آن مشام را میآزرد. کمی که گذشت، یکی از اهالی که از تاریخ احزاب سیاسی ایران و تعفن فاضلاب دم در به تنگ آمده بود، از جای برخاست و هنگام خروج با خود میگفت: «گفتیم شاد ایخا سی این لولهیل پوسیده یه فکری کنه، یا ای چاردرهی بیصاحابه یه کاری وش کنه! هی حزب مشارکت، هی حزب مشارکت!