مردم سرحد دلخوشیهای سادهای دارند. وقتی ابرها کمر آسمان را تنگ در میان بگیرند و خورشید از میدان به در شود، کیفشان کوک میشود، مخصوصا اگر ابرِ سمت قبله قبراق باشد. هیچ چیز مثل برف حال مردمان خسروشیرین را خوب نمیکند.
حظّی زیر پوستشان میافتد که سرمای استخوانسوز سر صبح هم به آن کاری نمیشود. روزهای برفی پنداری جادویی سپید جانشان را میفریبد و تا برف ببارد و برف روی زمین باشد، هیچ سیاهی در دنیا نمیبینند. صبحِ روزهای برفی زودتر از همه بیدار میشوند، با شوق و ذوق بقیه را بیدار میکنند: «ماشالله اِی برف ایزنه»! همیشه هم حساب میکنند که اگر تا ظهر بزند چقدر میشود، در ذهنشان چرتکه میاندازند که بارندگی سال زراعی با این برف چند میلی شده و یک گوشهی ذهنشان هم به باز یا بسته بودن جاده آباده معطوف است: «اگه تا ظهر ایطوری بزنه جاده بسته ویبو»! کیفور و قبراق!
اولین کار این است که اورکتی به دوش بگیرند، تن به سرمایِ تیز اول صبح بدهند و مشتی برف به چنگ آورند. اگر آبکی باشد که فبها! خدا داده است! حوصله برف خَک ندارند. اصلاً از برف خَک انگار تنفر داشته باشند و لعنتش میکنند؛ برف بیآب و بیخاصیت که فقط سرمای استخوانسوز میآورد. سر بالا میآورند و کوهها را از نظر میگذرانند. دکل زیر بکارت برفِ تازه، دیدنی است.
صبحانهی روزهای برفی مزهی دیگری دارد؛ یکی دو تا استکان چای را داغ داغ سر میکشند و همینطور یک چشم به آسمان دارند، از روی همان پشتی که لم دادهاند، دستورات لازم را برای پارو کردن برف پشتبام به پسرهای بزرگتر میدهند. بچههای کم و سنوسال احتیاج به دستور ندارند، برایشان پارو کردن برف تفریح بزرگی است و با التماس خود را به بالای پشتبام میکشانند.
تاااررپ! پارو زدن برفهای پشتبامها شروع میشود! دیگر نمیشود در خانه بند شد. اورکت را میپوشند، لبههای بالای چکمه را چند سانت میخوابانند و بکارت برف تازه اول صبح را به چکمه میخراشند. راه رفتن روی برف تازه لذتی غریب به جانشان میاندازد؛ لذتی ناشی از حس امنیتی که میدانی سرپناهی هست که چون اراده کنی میتوانی به کنج آن بیاسایی! بسا که همین برف در کوه و دور از خانه، بلای جان است!
کیفور و خاطرجمع کوچههای برفی را به زیر گامهای خود میگیرند. روز برفی ادبیات خودش را دارد، مخصوصا اگر برف پرپشته ببارد و آبکی باشد. شیرینی برف چنان در روح و جان است که زبان به سلامعلیکِ عادی مثل روزهای دیگر نمیچرخد! معمولا دو نفری که به هم میرسند، به جای سلام میگویند: «ای ایزنه!!» و در جواب میشنوند: «ها ماشالله»!