به مناسبت درگذشت مجدالدّین تقی‌ملایی

خوب یا بد، درست یا غلط، هر کدام از معلّم‌های روستای خسروشیرین پس از چند سال تدریس و تجربة افت‌وخیزِ زندگی با دانش‌آموزانِ عمدتاً چموشِ مدارسِ راهنمایی و دبیرستان خسروشیرین، سبک و ویژگی‌های منحصربه‌فرد خود را پیدا می‌کنند و گاها القابی هم می‌گیرند. مجدالدّین آقای تقی‌ملایی هم از این قاعده مستثنی نبود و پس از سال‌ها تدریس در روستای خسروشیرین، جایگاه خود را به عنوان معلّم ریاضـی در این روستایِ پر داستان تثبیت کرده بود. تا قبل از دوران راهنمایی، تصویری ترسناک از او در ذهن داشتیم؛ معلمی خشک که دست بزن داشت، اهل شوخی و بذله در کلاس نبود و نمره هم نمی‌داد. تصویری که از بچّه‌های مسن‌تر از خودمان می‌گرفتیم. در آن سال‌ها یکی از نکاتی که معلّم‌ها را از هم متمایز می‌کرد، شیوة کتک‌زدن و تنبیهِ آنها بود. آقای تقی‌ملایی هم در این زمینه سبکی داشت به نام لقمة آشی! دانش‌آموز خطاکار می‌بایست دستش را به حالت لقمة آشی به شکلی که سرانگشتان رو به بالا باشد بگیرد و معلّم نیز چوب را بر سرانگشتان می‌نواخت. سوای این مسئله، آقای تقی‌ملایی به نهایت سخت‌کوش بود؛ از لحظة نخست ورود به کلاس شروع به تدریس می‌کرد، تا از کلاس خارج شود. تدریس، حل مسائل ریاضـی، سؤال و جواب و دوباره تدریس! این چرخه تا به صدا درآمدن زنگ تفریح ادامه می‌یافت و احتمالاً حسابی به بچّه‌ها سخت می‌گذشت.

زنده‌یاد مجدالدّین تقی‌ملایی به معنای واقعی کلمه سختکوش بود؛ یک معلّم کاملاً جدی و سخت‌گیر و تا حدّی عبوس و گرفته مثل معادله‌هایِ سخت دو مجهولی! مثل امتحانِ نهایی خرداد بود که سراسری برگزار شود، مثل کتاب «سوالات استاندارد ریاضـی سوم راهنمایی» بود که هیچ‌کس نمی‌توانست پاسخ سوالات آن را به دست بیاورد. مجدالدّین تقی‌ملایی نماد امتحانات شهریور و شانس دوبارة پاس کردن امتحان ریاضـی بود. دلسوز بچّه‌ها بود؛ وقتی کسی را کتک می‌زد معمولا تکیه‌کلامش این بود که مثلا پدر و مادرت تو را با هزار امید به این مدرسه فرستاده‌اند!

مجدالدّین اما در باطن بسیار آرام و مهربان بود و ذات خشک ریاضیات که تدریس می‌کرد شاید چندان با روحیاتش سازگاری نداشت. از این جهت این را می‌گویم که مدت‌زمانی کوتاه تدریس درس هنر را برای‌مان انجام می‌داد؛ در کلاس هنر نه خطش خوب بود و نه نقاشی‌اش! اما حالش خوب بود؛ اصلاً گویی آدم دیگری بود که فرسنگ‌ها با مجدالدّین معلّم ریاضـی فاصله داشت و بچّه‌ها هم با او راحت‌تر بودند. در کلاس ریاضـی تدریس و مسئله حل کردنش خوب بود، اما حالش خوب نبود و شاید همین تعارض درون با حرفة برون باعث شده بود که این اواخر به سمت و سوی دیگری برود و درس‌هایی غیر از ریاضیات را تدریس کند.

مجدالدّین تا همیشه اما برای ما معلّم ریاضـی باقی خواهد ماند. هم او که آنقدر غرق در تدریس می‌شد که با گچی در دست وارد کلاس می‌شد و با همان حالت از کلاس بیرون می‌رفت. هم او که در همان چند کلاس معدودِ هنر که برایمان برگزار کرد روی تخته‌سیاه نوشت: «خوشا نُزهَتِ باغ در نوبهــار» و عمرش به دنیا نبود که نزهت باغ‌های خسروشیرین در نوبهار بعد را ببیند.

روحت شاد معلم خوب ریاضی

By جعـفر یعقوبـی

جعفر یعقوبی هستم. دانش‌آموخته سیاست و روابط بین‌الملل. سالهاست خسروشیرین را از دریچه‌ی دوربین به تصویر کشیده‌ و با کلام توصیف کرده‌ام. هر چه از خسروشیرین و این منطقه دورتر باشم، گویی نزدیک‌ترم و هرچه نزدیک‌تر، آرامتر. از گفتگو با تک‌تک مردم خسروشیرین، محمدآباد و شاهنشین لذت می‌برم و می‌آموزم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *