پس از چهار سال و نیم زندگی در کشور بلژیک و کار در کسوت مامور حقوقی‌بین‌المللی سفارت جمهوری اسلامی ایران در بروکسل، در روز بیستم اسفندماه ۱۴۰۱ به کشور بازگشتم. دلتنگیِ این سالهایِ دوری باعث شد که تاب رفتن به تهران را نداشته باشم و مستقیم از مسیر دوبی عازم شیراز شوم. یکی از ویژگی‌های منحصربه‌فرد چنین سفرهایی آن است که دیگر هرگز به جایی که ترک کرده‌ای باز نخواهی گشت. خسروشیرینی که در اواسط مرداد ۱۳۹۷ ترک کرده بودم، با روستایی که در اسفند ۱۴۰۱ به آن وارد شدم تفاوت بسیار داشت. روی مثبت و روشنِ این دگردیسی این است که به برکت بارندگی‌های زمستان، کوه و دشت زنده بود و نفس می‌کشید و دشت‌ها و کوهپایه‌ها زیر نیش علف‌های تازه‌ی بهار سبزپوش شده بودند.

شماری از دوستان، اقوام و هم‌ولایتی‌ها بر من منّت نهاده، و با حضور در فرودگاه و در قسمت‌هایی از مسیر، من را شرمنده‌ی محبت خود کرده و استقبال کردند و این افتخار را داشتم که میزبان آنها برای دقایقی گفتگوی دوستانه باشم. ورود به خسروشیرین گویی ساعتِ روح و روان من را از یخ‌زدگیِ چهارساله به در آورد و دوباره به مسیر زمان و تاریخ برگشتم؛ حس و حالی که در چهار سال دوری از وطن برایم در دسترس نبود.

در این گوشه‌ی جغرافیـای شمال فارس و در سایه‌ی کوه‌های بلند زاگرس این سطور را می‌نویسم و گویی هرگز ثانیه‌ای از این فضا دور نبودم، انگار از یک خواب بلند چهارساله برخاسته‌ام.

بلژیک خیالی بیش نبود که گذشت . . .

واقعیت همین‌جاست، وسط این دشت‌های فراخ، زیر همین آفتاب داغ که خیلی زود یادگارش را روی پوست صورتت جا می‌گذارد.

By جعـفر یعقوبـی

جعفر یعقوبی هستم. دانش‌آموخته سیاست و روابط بین‌الملل. سالهاست خسروشیرین را از دریچه‌ی دوربین به تصویر کشیده‌ و با کلام توصیف کرده‌ام. هر چه از خسروشیرین و این منطقه دورتر باشم، گویی نزدیک‌ترم و هرچه نزدیک‌تر، آرامتر. از گفتگو با تک‌تک مردم خسروشیرین، محمدآباد و شاهنشین لذت می‌برم و می‌آموزم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *