زنده‌یاد حمیدرضـا یعقوبی عمر خود را به خدمتِ مردم گذراند همه‌ی کسانی که می‌شناختندنش می‌دانستند که همیشه یکی دو تا قلم و خودکار توی جیب پیراهن و کتش بود، دفتر یادداشتی با لیست بلندبالایی از کارهایی که باید پیگیری می‌کرد دم دست داشت، و در جیب‌های کتش همیشه نامه‌ها، عریضه‌ها و اسنادی بود که هر کدام به یک گوشه‌ی کار دهستان و فراتر مربوط می‌شد.

آدم دقیقی بود و آنچه برایم شخصیت او را جذاب‌تر می‌کرد، کنجکاوی‌اش درباره‌ی برخی موضوعات ریز بود. برای نمونه وقتی که در آن سالهای آغازین ورود کامپیوتر به خسروشیرین، گاهی برای برخی از کارهای کامپیوتری سراغم را می‌گرفت، شاهد بودم که در دفترچه‌ای همه‌ی نکات را یادداشت می‌کرد. مثلا یکبار که درباره‌ی پسوند فایل‌ها توضیح می‌دادم سؤال می‌کرد که اختصارِ فلان فایل (مثلا اِگزِه) به چه معنا است!؟

روی طاقچه‌ی اتاقش انبوه کتاب‌های حقوق و قوانین و مقررات اداری و کتابهای ادبی بود. هر کدام از کتاب‌ها را تا جایی خوانده بود و کاغذی مابین صفحات کتاب‌ها بود که آخرین صفحه‌ی مطالعه‌شده را نشان می‌کرد. وسطِ بحث و گفتگوها وقتی نگاهش به کتاب‌ها می‌افتاد، ناگهان سیگاری روشن می‌کرد، یادِ قدیم می‌افتاد و حسرت‌ِ گذشته مثل آتشِ سیگارش داغ میشد؛ حسرت آنکه چرا آن وقت که فرصت بود نخواندیم که حالا که فرصتی نمانده باید با عجله بخوانیم.

پیشتر در جایی نوشته بودم که مرگ در ناکامی فقط مختص جوانی نیست. چرا که کام گرفتن هر آدم از زندگی به ظرفیت و ظرفِ وجودش بستگی دارد. به طول زندگی بستگی ندارد، بلکه کام از زندگی را عرضِ زندگی است که مشخص می‌کند. حمید عرض زندگی‌اش از طولِ آن بیشتر بود و هنوز خیلی مانده بود که ثمره‌ی یک عمر زحمت و مجاهدت سیاسی و اجتماعی را ببیند. حمید ناکام از دنیا رفت و کام مردم این منطقه را تلخ کرد.


پی‌نوشت ۱: زنده‌یاد حمیدرضا یعقوبی در چهاردهم بهمن‌ماه ۱۳۹۴ در جاده‌ی آباده-صغاد و در یکی از بخش‌های حادثه‌خیز این جاده که بسیاری از مردم این شهرستان را داغدار کرده است، در اثر سانحه‌ی تصادف جان به جان‌آفرین تسلیم کرد.

پی‌نوشت ۲: این تصویر را عباس یعقوبی در مراسم جشنواره عشایری روستای خسروشیرین که در ابتدای دهه‌ی ۹۰ با حضور جمعی از مسئولین برگزار شد، ثبت کرده است.

By جعـفر یعقوبـی

جعفر یعقوبی هستم. دانش‌آموخته سیاست و روابط بین‌الملل. سالهاست خسروشیرین را از دریچه‌ی دوربین به تصویر کشیده‌ و با کلام توصیف کرده‌ام. هر چه از خسروشیرین و این منطقه دورتر باشم، گویی نزدیک‌ترم و هرچه نزدیک‌تر، آرامتر. از گفتگو با تک‌تک مردم خسروشیرین، محمدآباد و شاهنشین لذت می‌برم و می‌آموزم.

One thought on “عمری که به خدمت گذشت”
  1. آقای دکتر شما اینقدر دقیق و شیوا همه چیز رو بیان می‌کنین که میشه اون لحظه رو هزاران بار مرور کرد. ممنون ازتون متن فوق العاده ای بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *