مرحوم فیروز قاسمی خداوندگار قصههای جن و انس و دیو و پری بود و هر بار که به شب نشینی میآمد قصهای تازه داشت. قالب همیشگی قصهها هم معمولا جستجوی گنج، شاه و گدا و رعیت، دیو و پری و جادو بود. در نقل قصهها مهارتی مثالزدنی داشت و توصیف صحنهها چنان استادانه بود که شنونده خود را وسط معرکه احساس میکرد. یکی از قصههایش ماجرای شخصی بود که برای یک جادوگر کار نیکی میکند. جادوگر هم به او یک «کدوی جادویی» میدهد و به او میگوید هرجا مشکلی داشتی این وِرد را بگو «اَلْکُدو به دَر»! خلاصه اینکه این شخصیت داستان ما کدو به دست راهی میشود و در جایی چون به مشکل میخورد، فریاد سر میدهد «اَلْکُدو به دَررررررررر»! ناگهان لشکر چماق به دست عجیبی از جن و پری از کدو خارج میشود و همه بدخواهان شخصیت داستان را به عزای مادرشان مینشاند و بعد از تار و مار شدن همه، مرد ندا سر میدهد که «اَلْکُدو به تو» و همه لشکریان به داخل کدو برمیگردند. سرتان را درد نیاورم، با همین ورد و همین کدو به پادشاهی مملکتی میرسد.
«اَلْکُدو به دَررررررررر »