رابطه خسروشیرینیها با موتور مثل رابطهی شوالیههای قدیم با اسبشان است؛ اگر چه خیلی بروز نمیدهنـد، اما خسروشیرینیها به موتورهایشان دلبستگی عمیقی دارند. بعضی متولدین دههی ۴۰ هنوز یاماها و موتورهای سوپر قدیمیشان را سوار میشوند! این موتورها آنقدر ماندهاند که گاهی از پدربزرگ به نوهها میرسند، مثلاً خاطرم هست روزگاری با پدربزرگم سوار بر هوندا سیجی ۱۲۵ «اصل ژاپنیاش» کوه و دشت را میپیمودیم و چندی بعد خودم با همان موتور به پیشدانشگاهی میرفتم. این موتورها کم و بیش رنگ صاحبشان را به خود میگرفتند، مخصوصا یاماها و سوپرهای قدیمی که رفته رفته به صاحبشان شبیه میشدند!
هوندا و یاماها و سوپر اصل جنس بودند، تا زمانی که موتورهای غولآسای ایــــژ آمد، شبی نبود که صدای غرش موتورهای ایژ، سکوت کوچههای خوابگرفته را نشکند! ایژها با آن صدای مهیب، سلطان بیرقیب کوچهها و ایــژسواران تبدیل به شوالیههای دشتها و کوچههای خاکی خسروشیرین شدند! نمیدانم چه شد، اما این موتورهای غولآسا چندان دوام نیاوردند و خیلی زود عرصه را ترک کردند و همان ۱۲۵ های قدیم، مجددا ارج و قرب پیدا کردند! یکی دو تا موتور تریل هم بود که همه به روغنسوزی افتاده بودند؛ آن دوران به موتور تریل میگفتیم موتور پرشی! یک موتور مینی هم بود که صاحبش علی مرادی بود و آه حسرت از نهاد کودک و نوجوان و جوان و بزرگسال بلند میکرد! موتور مینی آرزوی نسلاندرنسل کودکی و نوجوانی بچههای دههٔ شصت بود.
در میـانه تمام این هیاهوی موتورها، یک موتور بود که همیشه بدنه و صندلی چرمیاش برق میزد، باک بنزینش تمام رنگ اورجینال بود و نوشتههای اصلیاش را داشت، خال تایرهایش تیز تیز مانده بود و لاستیکهایش حتی در میانه گرد و خاک خسروشیرین، سیاه میزد، کمک فنرهایش هم سالم و نرم بود! گذشته از همهی اینها، تریل هم بود! دربارهی موتــور تریل مشهدی نگهــدار لطفی صحبت میکنم، که همیشه با آن صدای نرم و اورجینــال موتور تریل، با دنده دو، آرام و خرامشکنـان از کوچهها عبور میکرد و هر وقت میگذشت با خودم فکر میکردم: «یعنی چندتُ سرعت ایرَه؟؟!» هیچکس دندهدو به بعد موتور مشهدی نگهـدار را ندیده بود.